گفت حالا که داری میری
یه حرفی بزن
یه کاری کن تا اروم بگیره این دلم
یه چیزی بگو که در نبودنت قوت قلبم باشه
زل زدم تو چشماش و گفتم
بهت قول میدم ...
که دوباره در یک سرزمینی دیگر
در یک هوایی دیگر
در جهانی که رنگ آسمان روزش به رنگ چشماته
ما دوباره همدیگر رو خواهیم دید
و من بهت قول میدم
که اگه حتی از خاک اندام پوسیده ام
درخت تاکی تنیده باشد
تو را خواهم شناخت
و انگاه
برخیزم و تو را چون روز اول بخواهمت
[ یکشنبه چهارم دی ۱۴۰۱ ] [ 11:29 ] [ ............... ] [ ]
نفرین بر عشق...برچسب : نویسنده : mnefrinbareshgha بازدید : 115